خداحافظ عمو راستگو!
یک شاعر نوشت: مثل همینالان که عموها و خالههای برنامه کودکان بچهها را از این شبکه به آن شبکه کوچ میدهند، در روزگار ما یک عمو راستگو داشتیم که کارش پرواز دادن خیال ما به سمت سرزمین قصهها بود.
به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون قم، حامد حجتی، مدیرکل کانون پرورش فکری استان قم و از شاعران کشورمان، در پی درگذشت حجتالاسلام راستگو یادداشتی را به شرح زیر منتشر کرد:
مثل همین الان که عموها و خالههای برنامه کودکان بچهها را از این شبکه به آن شبکه کوچ میدهند، در روزگار ما یک عمو راستگو داشتیم که کارش پرواز دادن خیال ما به سمت سرزمین قصهها بود.
عمو راستگو آنقدر خوب و شوخ و شاد بود که حتی شکل حرف زدنهایش و نوع استفاده از تخته و گچ در کلاس برنامه تلویزیونیاش، الگوی ما بود در مدرسه. یادم نمیرود روزهایی را که سر کلاس، گلهای هشت پر میکشیدم و عصر میرفتم مینشستم پای تلویزیون تا ببینم چقدر شبیه گلهای عمو راستگو شده است. حتی حرف زدنهایش برایم الگو شده بود، اصلاً من از آدمهایی که نوک زبانی حرف میزنند به خاطر عمو راستگو خوشم میآید، چون حرف زدنهایش را دوست دارم.
پدرم دوستش بود. دیشب پیامک داد برایم که رفیق ۵۰ سالهام رفت:
«مواظب باشید بچهها باخبر نشوند دل آنان نازک است، میشکند، گریه میکنند.
آنها یتیمان «راستگویند» دوست پنجاهساله! اکنون ناچارم غم فراقت را به امام رضا و امام زمان علیهما السلام بنویسم. به بچهها ولی نه، بچهها متوجه نشوند».
خیلی دلم گرفت هر وقت عمو راستگو را از نزدیک میدیدم، خیرهخیره نگاهش میکردم، تا چشمهایم پُر شود از او، پُر شود از نشاط، پُر شود از حال و هوای خوب.
کرونا طاقتمان را کم کرده است اما عمو راستگو کرونا را شکست داده بود حیف که قلبش از نفس افتاد. خدا جان! دیگر توان از دست دادن آدمهای اطرافمان را نداریم، رحم کن! تمام ۹ ماه سال گذشته مثل فصل پاییز شده است انگار همه ما پای یک درخت صنوبر نشستهایم و هر از چند گاهی یک برگ روی زمین
میافتد. خیلی حس بدی است. پاییز هفترنگ را به خاطر همین دوست ندارم. عمو راستگو رفت؛ صداقت نگاهش را به باران بسپار، مهربانیاش را به ابرها تعارف کرد، لبخندهایش را با خورشید تقسیم کرد و رفت تا حرفهایش را از ماذنههای کهکشان در همیشه منتشر کند. عمو راستگو رفت؛ خندید و رفت. دست تکان داد و رفت. رفت به آنسوی پرچینهایی که همیشه میگفت. رفت تا توی بغل خدا آرام بگیرد.
و ما میمانیم و صدای خشخش برگهای پاییزی که دلتنگی را به جان میریزد.
خداحافظ عمو راستگو!